جعفر طهماسبي براي خانواده اش شهيد است هر چند از نگاههاي مردم دلگير هستند ولي تاکنون نتوانستند شهادت پدر را اثبات کرده و هيچ خدماتي هم از بنياد شهيد دريافت نکرده اند. ساعت 2 بامداد بود که محسن طهماسبي خود را به عنوان فرزند شهيد معرفي کرد و وارد فضاي چت شد. کمي با هم صحبت کرديم و بيشتر درد و دل کرد. صحبتهاي مجازي چند ساعتي طول کشيد و من پيشنهاد دادم بهتر است با شما و خانواده محترم بيشتر آشنا شوم تا بتوانم صحبتهاي شما را از طريق رسانه به گوش مسوولان برسانم. همين پيشنهاد موجب شد تا ميهمان سفره افطار شهيدي شوم. خانواده شهيد طهماسبي از حضور ما بسيار خوشحال بودند. همسر شهيد ميگريست و ميگفت: سالهاست ميهمان نداشتيم و شايد اين حضور دوباره ما را به جامعه بازگرداند چرا که اين سالها جامعه ما را کنار زده بود! شايد سوال کنيد منظور اين همسر شهيد چه بوده است؟ بهتر است ماجرا را از اينجا آغاز کنيم که نام شهيد جعفر و نام خانوادگي اش طهماسبي است. جعفر متولد 13 فروردين ماه 1344 است و نکته جالب اين است که همسرش طاهره نجفي هم متولد 13 فروردين ماه است. جعفر 16 ساله بود که به خواستگاري طاهره 11 ساله ميآيد. همسر شهيد ميگويد يک سال عقد کرده بوديم و بعد در همين منطقه تهرانپارس تهران عروسي کرديم. جعفر از همان ابتدا در کميته انقلاب اسلامي مشغول به کار بود تا اينکه در سال 1360 رسمي شد. همسر شهيد ميگويد: خب من کوچکتر بودم و سن و سال کمي هم داشتم و زياد هم از جعفر در مورد کارش سوال نميکردم ولي بعدها فهميدم مسئول حراست و اسکورت شخصيتها در برنامهها و مناسبتهاي مختلف بود. در آن سالها بهدليل علاقهاي که داشت چند باري عازم جبهه شد که در مجموع 4 ماه سابقه حضور دارد. اگر تصاويرش را ببينيد باروتان نميشود چون 17 سال بيشتر نداشت که وارد جبهه شد. باردار بودم که گفتند همسرم يک ماه ديگر ميميرد بعد از يکي از عملياتها و حضورش در خانه ديديم بسيار از درد کليه و حالت تهوع رنج ميبرد. به پزشکان مختلف مراجعه کرديم تا اينکه سال 65 فهميديم سرطان خون دارد. يادم هست دکتر بيمارستان امام خميني(ره) به من گفت: آيا همسرتان جبهه بوده است؟ گفتم بله و از آنجا فهميديم دليلش تاثيرات گاز شيميايي بوده است. آن زمان من سر محسن فرزند دومم باردار بودم که پزشک گفت: همسرت يک ماه ديگر زنده نيست. نيروي انتظامي گفت: پرونده جعفر سوخته است! ولي خب اين يک ماه يک سال طول کشيد و بعد در سال 66 همسرم جعفرم و تمام زندگيام مرد. همرزمانش برايش مجلس گرفتند و در اعلاميه نوشتند شهيد جعفر طهماسبي و برايش سنگ تمام گذاشتند. آن زمان فکر ميکردم وقتي به همسرم ميگويند شهيد يعني همه چيز تمام است تا اينکه کميته ادغام شد و نيروي انتظامي شکل گرفت. سال 72 دنبال پرونده همسرم رفتم ولي نيروي انتظامي گفت: پرونده همسرت با 1000 پرونده ديگر سوخته و از بين رفته است! همسرم يک بار به من گفته بود اگر من شهيد شدم هيچوقت بنياد شهيد نرو و من هم نرفتم ولي واقعا چرا بايد نيروي انتظامي پرونده همسرم را گم کند. مدير مدرسه به مادرم گفت: شوهرت شهيد نيست دروغگو! محسن طهماسبي ميان حرف مادر گفت: يادم هست در مدرسه گفتند اينهايي که فرزند شهيد هستند خودشان را معرفي کنند. من با خوشحالي رفتم بالاي سن ولي از من کارت شهيد خواستند و من نداشتم. مادرم را خواستند و مدير گفت: وقتي مدرکي نداريد چرا ميگوئيد خانواده شهيد هستيد يک بار ديگر بگوئيد از شما شکايت ميکنيم چون دروغگو هستيد. مي گويند ماهي 4 ميليون تومان حقوق از بيتالمال ميگيريد حالا نه نيروي انتظامي جعفر را شهيد ميداند و نه بنياد شهيد و حتي همسايگان و اقوام و آشنايان. اينجا خانه شهيدي است که آن را شهيد نميدانند. بهاره ليسانس جغرافيا و زمينشناسي دارد و محسن هم بيکار و ناراحت است و در خانهاي اجارهاي در منطقه تهران پارس زندگي ميکنند. به قول محسن ميگويد کل فاميل ما همين 3 نفر هستيم. خيلي مواقع به ما بياحترامي ميشود. سال قبل بود که صاحبخانه اثباب خانه را ميخواست بيرون بريزد. و حالا هم اينجا هستيم ما را به جرم خانواده شهيد بودن مورد بي احترامي قرار ميدهند. حتي اقوام ميگويند شما ماهي 4 ميليون تومان حقوق ميگيريد و وضع مالي خوبي داريد و اين ما را خيلي ناراحت ميکند. پدرم اسکورت آيت ا.. جنتي بود محسن ميگفت: خيلي وقتها مينشينيم و به حالمان گريه ميکنيم. عکسهاي پدر را بر در و ديوار چسباندم و هميشه به آن نگاه ميکنم به خصوص عکسي که به عنوان اسکورت آيت ا.. جنتي بوده و تصويري که در کنار بمب شيميايي عمل نکرده گرفته است. من که وقتي پدرم شهيد شد نوزاد بودم ولي انگار خيلي به او نزديک هستم و او را کاملا حس ميکنم. اين روزها زياد قطعه 104 بهشت زهرا ميروم و مادر را هم ميبرم. به گزارش تابناک اينجا يک خانواده شهيد مشکل دارد. اينجا يک خانواده ايثارگر و رزمنده حرف براي گفتن دارد. اينجا 3 بغض در گلو نشسته است.در حالي که مسوولان عملکرد کار خود را در کتابهاي رنگي و نشستهاي خبري بازگو ميکنند. آري اينجا خانه شهيدي است که ميگويد آهاي آقا پسر و دختر خانم پدرت شهيد نشده است. و با شما هستم بله با شما خانم محترم همسر شما شهيد نشده است! ولي اين حرفها براي خانواده شهيد طهماسبي تکراري شده و ميگويند: جعفر طهماسبي براي ما شهيد است. خودمان بنياد شهيد هستيم و خودمان از خودمان حمايت ميکنيم. گفته و شنيدهها و حرفها تمام شد و وقت افطار رسيد. اشکها را پاک کردند و براي ما سنگ تمام گذاشتند. نميدانستم با چه رويي افطار کنم. انگار آن ساعت به جاي خيلي از مسوولان بايد خجالت ميکشيدم. مگر ميشود فردي براي کشور جنگيده باشد.
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.